چهار سطح شایستگی رهبری در حوزه یادگیری
یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند زاستادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
ازخاک در آمدیم و بر باد شدیم
خیام
چهار سطح شایستگی رهبری در حوزه یادگیری این موضوع میتواند بسیار مفید باشد، چون درک این سطوح به افراد کمک میکند تا مسیر پیشرفت خود را بهطور مؤثرتر مدیریت کنند. من در این مقاله را به گونهای نگارش کردمتا با استفاده از سی سال تجارب زیسته خود در حوزه مدیریت و رهبری رادر قالب داستان واقعی از یک فرد در حال یادگیری تا رسیدن به یک رهبر موفق سازمانی توضیح دهم.
سطح اول
ناآگاهی نسبت به ناتوانی
داستان یک رهبر که فکر میکرد تمام مهارتهای رهبری را دارد، اما بعد از برخورد با چالشها متوجه شد که باید بیشتر یاد بگیرد.
داستان "رضا" و آغاز یک سفر یادگیری
- رضا، یک مدیر میانهکار در یک شرکت مهندسی بزرگ بود. او به عنوان یک فرد با اعتماد به نفس و با سابقه درخشان در تیم خود شناخته میشد. در ابتدا، رضا فکر میکرد که مهارتهای مدیریتیاش برای پیشبرد هر پروژه و هدایت تیم کافی است. او به خود میگفت که نیازی به یادگیری چیز جدیدی ندارد و حتی از مشاوره و منتور هادیگران در تیمش بینیاز بود.
- اما زمانی که به عنوان مدیر پروژهای بزرگ مسئولیت پیدا کرد، مشکلات به تدریج آغاز شد. تیمش شروع به تأخیر در تحویل وظایف کرد، ارتباطات درون تیم ضعیف شد و برخی اعضای تیم احساس میکردند که نظارتهای رضا آنها را محدود کرده است. رضا همیشه تلاش میکرد کنترل بیشتری روی پروژهها داشته باشد و فکر میکرد که این کار برای به نتیجه رسیدن بهترین است، اما این استراتژی به مشکلات بیشتری منجر میشد.
- یک روز، یکی از اعضای تیم به او گفت: "آقا رضا، به نظر میرسد که شما میخواهید همه چیز را خودتان انجام دهید و ما دیگر نمیتوانیم به شما اطمینان کنیم که در کنار هم کار کنیم." این حرف برای آقا رضا به شدت شوکهکننده وگران تمام شده بود. او فکر میکرد که تیمش تحت هدایتش به خوبی پیش میرود، اما به یکباره متوجه شد که رفتارهایش در واقع باعث کاهش کارایی تیم و ایجاد حس بیاعتمادی شده است.
- این لحظهای بود که رضا متوجه شد که هیچوقت خود را چنان که باید، مورد ارزیابی قرار نداده است. او از چالشهای پیش روی خود بیخبر بود و تصور میکرد که همه چیز تحت کنترل است. این نقطه آغاز "آگاهی نسبت به ناتوانی" او بود. رضا دریافت که نیاز به یادگیری روشهای مدیریتی جدید، بهبود ارتباطات و ایجاد فضای بازتر برای تیم دارد.
- این داستان نشان میدهد که بسیاری از رهبران در ابتدای مسیر خود در این مرحله قرار دارند، جایی که فکر میکنند مهارتهایشان کافی است و از چالشهای واقعی خود بیخبرند. اما زمانی که با مشکلات روبرو میشوند، شروع به درک نقاط ضعف خود کرده و آماده یادگیری میشوند.
سطح دوم
آگاهی نسبت به ناتوانی
داستان کسی که به این مرحله میرسد و متوجه میشود که نیاز به آموزش بیشتر دارد و در تلاش برای جبران کمبودها است.
داستان "محمد" و مواجهه با واقعیت در صنعت فولاد
محمد، مدیر عملیات در یک کارخانه فولاد بزرگ بود. او به عنوان یک فرد با تجربه در صنعت فولاد شناخته میشد. سالها در قسمتهای مختلف کارخانه کار کرده بود و به خوبی با فرآیندهای تولید فولاد آشنا بود. او به عنوان یک مدیر میانهکار، همیشه به خود میگفت که نیازی به تغییرات زیادی در روشهای مدیریتیاش ندارد. تا زمانی که روزی بحران بزرگی رخ داد.
یکی از دستگاههای کلیدی تولید، به دلیل عدم توجه به نگهداری صحیح، به طور ناگهانی از کار افتاد. این توقف در تولید، نه تنها باعث ایجاد خسارتهای مالی سنگین شد، بلکه زمان تحویل محصولات به مشتریان را نیز به تأخیر انداخت. محمد برای برطرف کردن مشکل به سرعت اقدام کرد، اما این بحران باعث شد که او به این نکته پی ببرد که فرآیندهایی که قبلاً فکر میکرد بینقص و در جریان هستند، اکنون دیگر کارایی لازم را ندارند. بعد از این بحران، محمد در یک جلسه با تیمهای مختلف کارخانه شرکت کرد و متوجه شد که اعضای تیم اطلاعات کافی درباره پیشگیری از مشکلات مشابه ندارند و راههای مؤثر برای هماهنگی بهتر در تیمها نیز نادیده گرفته شده است. همچنین متوجه شد که او به اندازه کافی وقت برای آموزش و بهبود فرآیندهای داخلی اختصاص نداده بود و این ناآگاهی به مشکلات بسیاری منجر شده بود.
این لحظه، نقطه عطفی در مسیر شغلی محمد بود. او به این نتیجه رسید که باید به طور جدی به توسعه مهارتهای مدیریتیاش و شناخت بهتر مشکلات توجه کند. او به سراغ دورههای آموزشی در زمینه مدیریت بحران، بهبود عملکرد تیم و تکنیکهای پیشگیرانه در نگهداری ماشینآلات رفت. محمد دیگر از این که مشکلات را به خودی خود حل کند، دست برداشت و تصمیم گرفت که باید تیم را برای مواجهه با چالشها آموزش دهد و از ظرفیتهای هر یک از اعضای تیم بهرهبرداری کند.
این داستان نشان میدهد که در مرحله "آگاهی نسبت به ناتوانی"، فرد متوجه میشود که بسیاری از نقاط ضعف و کمبودها را نادیده گرفته بوده است و اکنون نیاز به یادگیری بیشتر و تغییر رویکرد دارد. محمد با شجاعت و پذیرش واقعیت، تصمیم گرفت که باید هم خود و هم تیمش را به سمت یادگیری و بهبود فرآیندها هدایت کند. این مرحله، زمانی است که فرد به کمبودهای خود پی میبرد و شروع به اقدام برای جبران آنها میکند.
سطح سوم
آگاهی نسبت به توانایی
فردی که تواناییهای رهبری خود را پیدا کرده و به مرحله عمل میرسد، اما هنوز باید مراقب باشد و به فکر پیشرفت باشد
داستان "سارا" و تسلط بر چالشها در صنعت پتروشیمی
سارا، مدیر بخش تولید در یک شرکت پتروشیمی بزرگ بود. او پس از سالها کار در بخشهای مختلف کارخانه، حالا مسئول نظارت بر فرآیندهای تولید و بهینهسازی کارکرد دستگاههای اصلی بود. سارا در مرحلهای قرار داشت که میتوانست به راحتی مشکلات روزمره را حل کند و وظایفش را به خوبی انجام دهد، اما برای بسیاری از مسائل پیچیدهتر، هنوز به دقت فکر میکرد.
یک روز، یکی از واحدهای تولیدی کارخانه به دلیل یک مشکل در سیستم کنترل کیفیت، دچار اختلال شد. سارا به سرعت به محل حادثه رفت و با استفاده از تجربهاش، تیمی از متخصصان را برای حل مشکل تشکیل داد. او به خوبی میدانست که در شرایط اضطراری، باید از یک رویکرد تحلیلی و مرحله به مرحله استفاده کند.
در ابتدا، سارا تصمیم گرفت که با تحلیل دقیق دادهها و گزارشهای موجود، منبع مشکل را شناسایی کند. او از تیم خود خواست که اطلاعات دقیق از عملکرد دستگاهها و پارامترهای تولید را بررسی کنند. سپس، به کمک تیم مهندسی، تغییراتی در سیستمهای نظارتی اعمال کرد که باعث بهبود قابل توجهی در کیفیت تولید شد.
در این مرحله، سارا مهارتهای مدیریتیاش را به خوبی نشان داد. او دیگر نیازی به فکر کردن زیاد درباره تصمیمات ساده نداشت. واکنشهای سریع و مؤثر او در برابر مشکلات پیچیده، نشانهای از تسلطش بر فرآیندها بود. با این حال، سارا همچنان به یادگیری ادامه میداد. او هر روز به دنبال راههایی جدید برای بهبود عملکرد تیم و فرآیندها بود و دیگر نیازی به فکر کردن عمیق برای حل مسائل ساده نداشت. اکنون، او میتوانست بسیاری از مسائل پیچیده را با اعتماد به نفس بیشتری حل کند.
اما سارا در این مرحله از رشدش نیز به دنبال توسعه بیشتر بود. با این که بسیاری از مسائل را بهطور مؤثر حل میکرد، میدانست که هنوز باید مهارتهای رهبری خود را در زمینههای جدید مانند مدیریت تغییر و پیشبینی مشکلات در بلندمدت بهبود بخشد. بنابراین، او دورههای پیشرفته در زمینه رهبری استراتژیک و مدیریت تغییر را آغاز کرد تا بتواند در آینده، چالشهای بزرگتری را پیشبینی کرده و به روشی مؤثرتر مدیریت کند.
این داستان نشان میدهد که در مرحله "آگاهی نسبت به توانایی"، فرد مهارتهای خود را بهطور مؤثر به کار میگیرد و به اندازه کافی تسلط پیدا کرده که بتواند مسائل پیچیده را حل کند، اما همچنان نیاز به یادگیری بیشتر و پیشرفت در ابعاد جدید دارد. سارا به نقطهای رسیده که میتواند با اعتماد به نفس تصمیمگیری کند، اما در عین حال به این نکته پی برده که رشد همیشه ادامه دارد و هیچگاه نباید متوقف شود.
سطح چهارم
ناآگاهی نسبت به توانایی
رهبرانی که در نهایت به جایی میرسند که تصمیمات رهبری به صورت ناخودآگاه انجام میشود و دیگر نیازی به فکر کردن ندارند.
داستان "مهدی" و تسلط بیدغدغه در صنعت پتروشیمی
مهدی، مدیر ارشد واحد توسعه در یکی از بزرگترین شرکتهای پتروشیمی کشور بود. او سالها در این صنعت فعالیت کرده بود و به تدریج به یک رهبر با تجربه و استراتژیک تبدیل شد. در طول سالها، مهدی از مشکلات پیچیده به سادگی عبور کرده بود، به طوری که حالا بسیاری از کارها به صورت خودکار و ناخودآگاه برای او انجام میشد.
یک روز، واحد تولید کارخانه با یک چالش پیچیده مواجه شد: نقص فنی در یکی از واحدهای کلیدی تولید، که ممکن بود منجر به کاهش قابل توجهی در تولید و تأخیر در ارسال محصول به مشتریان شود. در ابتدا، همه اعضای تیم نگران شدند که این مشکل ممکن است به یک بحران بزرگ تبدیل شود. اما مهدی به آرامی و بدون هیچگونه استرس یا تردیدی، وارد عمل شد.
او بهطور خودکار به تیمهای مختلف دستوراتی داد و بلافاصله سیستمهای نظارتی و کنترل را بررسی کرد. تصمیمات او به قدری سریع و درست بود که به نظر میرسید هیچ چیزی برای او جدید نیست. در عین حال، مهدی هیچ نیازی به فکر کردن در مورد مراحل دقیق حل مشکل نداشت. او بهطور غریزی میدانست چه کاری باید انجام دهد و از کجا باید شروع کند. تیمش به او اعتماد کامل داشت، زیرا همیشه در گذشته نیز اینگونه مشکلات را بدون ایجاد بحران حل کرده بود.
در همین زمان، مهدی تصمیم گرفت که یک تحلیل جامع از سیستمهای تولیدی کارخانه انجام دهد و تغییرات لازم را برای جلوگیری از مشکلات مشابه در آینده برنامهریزی کند. او نه تنها این کار را بهطور خودکار انجام داد، بلکه با توجه به تغییرات بازار و پیشرفتهای تکنولوژی، استراتژیهای بلندمدت برای ارتقای عملکرد واحد تولید را تدوین کرد.
برای مهدی، این لحظه نمایانگر مرحله نهایی رشد بود. او به جایی رسیده بود که دیگر نیازی به فکر کردن در مورد جزئیات روزمره نداشت و توانسته بود مهارتهای خود را به جایی برساند که تصمیمگیریهای استراتژیک بهطور ناخودآگاه و بیدغدغه انجام میشد. حالا او به عنوان یک رهبر پیشرفته، نه تنها مسائل جاری را حل میکرد، بلکه آیندهنگری و پیشبینی چالشهای بزرگ را نیز در دستور کار داشت.
این داستان نشان میدهد که در مرحله "ناآگاهی نسبت به توانایی"، فرد به جایی میرسد که تمام تصمیمات و اقدامات به طور خودکار انجام میشود. در این مرحله، فرد توانسته است مهارتهای خود را به نقطهای برساند که هیچ نیازی به تمرکز و تفکر آگاهانه در مورد مسائل ندارد. او توانسته است تسلط کاملی بر تواناییهایش پیدا کند و اکنون به راحتی میتواند به جنبههای استراتژیک و بلندمدت فکر کند. مهدی دیگر درگیر مشکلات روزمره نبود؛ بلکه با نگاه به آینده، راهحلها را پیدا میکرد.
اکنون در پایان این مقاله شما به عنوان یک مدیر یا صاحب کسب وکار در کجای این مسیر هستید و چه طور مسیرهای رشد برای رسیدن به منزل بعدی را طی می کنید ؟
با خیام شروع کردیم با خیام تمام می کنیم که
یک چند به کودکی به استاد شدیم یک چند زاستادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید ازخاک در آمدیم و بر باد شدیم
تهیه و تدوین : علی منتظرالظهور 1403